شعر

شعر شهادت امام صادق (ع) و مجموعه سوزناک در وصف آن حضرت

در این بخش از سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم به مناسبت 15 اردیبهشت یعنی شهادت امام صادق (ع)؛ شعر شهادت امام صادق را برای شما دوستان قرار دهیم. پس در ادامه با ما باشید.

زندگی و شهادت امام صادق (ع)

امام صادق؛ امام ششم شیعیان دوازده امامی و امام پنجم شیعیان اسماعیلیه بعد از پدرش محمد باقر و قبل از پسرش موسی کاظم است.

او به جهت جایگاه ویژه علمی نزد شیعه، به رئیس مذهب جعفری و همین‌طور رئیس مذهب شیعه مشهور شده‌است. نسب وی از جانب پدر به علی بن ابی‌طالب و از جانب مادرش ام‌فروه به محمد بن ابوبکر می‌رسد.

بر اساس گزارش منابعی چون دلائل الامامه، صادق (ع) به دستور منصور مسموم شد. حمال الدین شبراوی، عالم سنی مذهب، در کتابش این اتهام را روا می‌داند؛ اما ابوزهره، دیگر عالم سنی مذهب، آن را نادرست عنوان می‌کند.

او تمجیدهای منصور نسبت به امام صادق (ع) و تزلزل حکومت خلیفه با قتل رهبر علویان را دلایل رد این اتهام می‌داند. جعفریان این دلایل را مانع قتل نمی‌داند. علاوه بر ابن رستم طبری، شیخ صدوق نیز منصور را مسئول قتل صادق می‌داند.

همچنین جاحظ در رساله «فضل هاشم علی عبدشمس» این اتهام را درست می‌داند. با این وجود برخی علمای شیعه از جمله شیخ مفید درگذشت صادق (ع) را به مرگ طبیعی دانسته‌اند.

شعر درباره شهادت امام صادق (ع)

بال وپر می زنم و بال و پرم می سوزد

جرعه آبی که تمام جگرم می سوزد

مرحمی که دلم از بار غمت سوخنه است

باز ای سوخه چادر، حرمم سوخته است

شعله ی آه من و گرمی آهت هستم

نفسی مانده بیا چشم به راهت هستم

منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد

روضه خوانی که شرر بر همه دنیا میزد

موسپیدی که دو دستش به طنابی بسته

پیر مردی که نفس در پی آنها می زد

آن طرف گریه ی طفلان منو در این سو

خنده بر خسته گی ام، دشمن زهرا میزد

بی حرمتی به آل عبا چند می کنی

شب مرغ را اسیر کمند می کنی

برمن هر آنچه خواست دلت ناروا بگو

اما بیا به مادرمن ناسزا نگو

در آن ساعت که با پای برهنه

پیاده پشت مرکب می دویدم

بیاد راه شام و عمه خود

ز دیده خون دلها می چکیدم

آسمان و زمین گشته گریان در عزایتیا امامِ صادق سَیّدی جانم فدایتعاقبت قاتلت زهر جفا شدمادرت فاطمه صاحب عزا شدآه و واویلتا آه و واویلا…

ای تجلیّ تو آیه های کوثر و نورسر برهنه تو را برده اند به بزم منصورشد روانه زِ تو اشک از دو دیدهزنده شد روضهٔ سر بریدهآه و واویلتا آه و واویلا…

یا امام صادق جان فدای غربت توشکر لِلَّه که اینجا نبوده عترت تونانجیبی به بغضِ بی کران زدپیش چشم رُباب با خیزران زدآه و واویلتا آه و واویلا…

مادر بیا که گیرد مرغ دلم بهانه

گیرد بهانه تو با ذکر عاشقانه

مادر بیا نظر کن کز باب خانه من

از فتنه زمانه آتش کشد زبانه

منصور بهر جلبم مأمور می فرستد

کز بهر بردن من آید زبام خانه

پای پیاده شبها دشمن به سوی مسلخ

از خانه ام کشاند با ضرب تازیانه

منصور بی مروت گردد چو روبرویم

شمشیر بهر قتلم دارد به کف شبانه

گاهی کند تعارف بر من شراب و گاهی

خواهد ز من بخوانم اشعار عارفانه

با زهر کینه آخر آسوده شد دل من

از ضرب و شتم دشمن از کینه زمانه

از درگه خدایم این است آرزویم

همسایه با تو باشم با قبر بى نشانه

ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم

 در دین و علم این همه منصب نداشتیم

نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم

ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم

آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است

 از فيض قال باقر و از قال صادق است

با گوشه نگاه تو زائر درست شد

با روضه خوانی تو شعائر درست شد

از ذوق توست این همه شاعر درست شد

 از قطره ای ز علم تو جابر درست شد

هرکس بدون توست به محشر معطل است

 توحید ما طفیلی درس مفضل است

درهاي شهر علم به دست تو باز شد

اسلام پاي مكتب تو سرفراز شد

از شرق و غرب با تو جهان بي نياز شد

اصلي ترين وصيت تو بر نماز شد

در فكر شيعه بود هميشه دل شما

 ماييم از اضافه آب و گل شما

شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود

از آنهمه چقدر برای تو یار بود؟

دردت یکی نبود، غمت بیشمار بود

مثل علی همیشه به چشم تو خار بود

پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی

بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی

خفاش هاي نیمه شب تار آمدند

تو در نماز، در پی پیکار آمدند

مانند دزد از سر دیوار آمدند

اینگونه در مدینه همه بار آمدند

بر روی خاک از نفس افتاده می کشند

اینها ز زیر پای تو سجاده می کشند

در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت

 آتش گرفته است دري در برابرت

اما نبود پشت در خانه همسرت

پیچیده است ناله “ای وای مادر”ت

این حال و روز و صحنه برای تو آشناست

در کوچه پابرهنه… برای تو آشناست

در کوچه دست بسته… علی بود و فاطمه

تنها ، غریب، خسته… علی بود و فاطمه

در بین خون نشسته… علی بود و فاطمه

 با پهلویی شکسته… علی بود و فاطمه

آنكه فرشته بود پي هم نشيني اش

 آمد به گوش ناله فضه خذینی اش

سلام ما سلام ما به قلب پاک و عاشقتسلام ما سلام ما به نورِ قالَ صادقتهنوزم ای گل زهرا،قدر تو گرچه گمنام استکرسیِ درس و تدریسَت،یاورِ دین اسلام استمولانا حضرت صادق…

سلام ما سلام ما به صدق و پاکیِ شماسلام ما سلام ما به قبر خاکی شماای شده مثل یک لاله،از ظلم و کینه ها پرپرمزارت دارد ای مولا،عطری از تربت مادرمولانا حضرت صادق…

آتش گرفته خانه ات از کینهٔ اهل جفاداغ مدینه زنده شد واغربتا واغربتاسیلی و شعلهٔ آتش،غلاف و طعنهٔ اَغیارزنده شد خاطره های،روضه های در و دیواریا زهرا مادر ای مادر…

سلام ما سلام ما به نور هر دو عین توسلام ما سلام ما به گریه بر حسین توگریان آن زمانی که،در گودال سر جدا گردیددر پیش دیدهٔ زینب،هلال نیزه ها گردیدثارالله ابی عبدالله…

غمزده شد دل هر عاشق ، در عزای امام ِ صادق

واویلا واویلا واویلا

جان عالم ز غم بر لب شد ، عزای رئیس مذهب شد

دهم با سوز سلامش ، دین شده زنده از کلامش

خانه اش بسوزد واویلا ، ذکر اودر آتش یا زهرا

در آتش دیده گریان کرده ، یاد شام ِ غریبان کرده

یاد بچه های بی بابا ، یاد کعب نی های اعدا

یاد آن سر ِ از تن جدا ، آن سر ِ به روی نیزه ها

یادِ آن قلوب شکسته ، یاد آن نماز نشسته

در عزای ولیّ سرمد ، عطر ناب شهیدان آمد

یازهرا یازهرا یازهرا

عزیزان دل خاص و عام ، شهیدان غوّاص و گمنام

لاله های پرپر السّلام ، عزیزان رهبر السّلام

حالتان نینوایی باشد ، عطرتان کربلایی باشد

بین تشییعتان گریانیم ، غصه دار ِ شه عطشانیم

تن ِ پاک عزیز زینب ، گشته تشییع به زیر مرکب

مُصحف ناطق،حضرت صادق

جان فدایت،دل برایت،مرثیه خواند

جانِ پیغمبر،آیهٔ کوثر

در عزایت،دل برایت،مرثیه خواند

حُجّت داور هستی و حقیقتِ عنایتی

برای خَلقِ عالَمین،طَلیعهٔ هِدایتی

ای آبروی دنیا،عصمت حیّ اعلا

نور دو چشم زهرا،یا مولا

مولا امامِ صادق…

ما به لُطفِ حَق،وَ شما آقا

زنده ایم از بَرْکتِ این قالَ صادق ها

آرزو داریم،که چُنان خوبان

جمله باشیم رَهرُوانِ وادیِ تقویٰ

باید شود به کامِ ما،بَندگی اَحلا مِنْ عَسَل

قدم نَهیم به جادهٔ،دانش و اِخلاصِ عَمَل

اگر چه غرقِ آهیم،با شهدا همراهیم

دعا کن آقا ما را،یا مولا

مولا امامِ صادق…

شد مدینه در،سوگِ جانسوزَت

غرقِ حُزن و ماتم و غم آه و واویلا

فاطمه نالد،در عزای تو

مادرانه با قدِ خم آه و واویلا

پاره جگر شدی تو در،راهِ هدایتِ بشر

مرثیه خوانِ تو شده،فاطمه با دو چشمِ تر

قرآن ناطق مولا امامِ صادق مولا

قتیل ظلمِ اَعدا،واویلا

مولا امامِ صادق…

هر شب میگم ای دل امون از زمونه

دنیا با آل علی نامهربونه

هر بار به بچشو می سوزونه

داره بارون می باره

دوباره اشکایای طفلی روونه

آخه دشمنای باباش جوونه

با آتیش اومدن در خونه

داره بارون می باره

شاهد من شب و ماه و ستاره

که میدوید آقام پی یک سواره

افتاد تو کوچه نفسش به هر شماره

داره بارون می باره

شاهد من شب است و ماه و ستاره

که میدوید آقام پی یک سواره

افتاد تو کوچه نفسش به هر شماره

چرا بارون می باره

به یاد بابای خسته افتاده

به یاد دستای بسته افتاده

زمینه،شور – امام صادق علیه السلام

پاره جگر گشته،زِ جور زهر کین

امام صادق شد،شهید راهِ دین

با ذکر یا زهرا،به ناله ی یا رب

رئیس مذهب شد،فداییِ مکتب

یا حضرت صادق…

با اهل بدعت در،مخالفت بوده

تمامیِ عمرش،مجاهدت بوده

باشد کلامش از،نور حق آکنده

با قالَ صادق شد،دین خدا زنده

یا حضرت صادق…

چون که گرفت آتش،خانه ی آن مولا

مرثیه ای سر داد،به یاد عاشورا

به یادِ آن روزی،که خیمه ها میسوخت

قلوب اولادِ،خیرالنساء میسوخت

یا حضرت صادق…

یا حضرت صادق،ما را خدایی کن

ما را به راه عشق،کرببلایی کن

ما را به آلُ الله،بیا و زینت کن

ما را خودت اهلِ،علم و فضیلت کن

یا حضرت صادق…

افتاده خزان در چمن حضرت صادق

یثرب شده بیت الحزن حضرت صادق

افسوس که از آتش زهر ستم خصم

شد آب تمام بدن حضرت صادق

بالله قسم اهل مدینه نشنیدند

جز حرف خدا از دهن حضرت صادق

افسوس که دیگر عرق مرگ نشسته

بر برگ گل یاسمن حضرت صادق

سر تا به قدم گوش شده شهر مدینه

در آرزوی یک سخن حضرت صادق

جا دارد اگر در غم آن پیکر رنجور

خون گریه کند پیرهن حضرت صادق

مسموم شد از زهر، ولی زیر سم اسب

پا مال نگردید تن حضرت صادق

گردید در غصه به روی همگان باز

شد بسته چوبند کفن حضرت صادق

قبر و حرم و زائر او هر سه غریبند

در شهر و دیار و وطن حضرت صادق

دین از تو پدیدار شده حضرت صادق

شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق

از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند

انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق

دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است

از توست، گوهر بار شده حضرت صادق

تا یاد کنم ظلم پر از کینه ی منصور

آن جا بصرم تار شده حضرت صادق

یک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمت

چون دم به دم آزار شده حضرت صادق

آن شب که در راز نشستی بَرِ معبود

دشمن ز تو بیزار شده حضرت صادق

آمد که تو را زخم زند بین امارت

جدّت که تو را یار شده حضرت صادق

لیکن چه گریز از غم همدردی مادر

در کوچه گرفتار شده حضرت صادق

چون فاطمه بنشست به خاک غم و غربت

افتاده به دیوار شده حضرت صادق

آمد نظرش مادر خود گفت سؤالی

او را که مددکار شده حضرت صادق؟

فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهرا

عمریست عزادار شده حضرت صادق

دم نوحه سنتی – امام صادق علیه السلام

مدینه ای شد هر قلب عاشق

آمد عزای امام صادق

ماه شوّال و موسم غم شد

شهر پیغمبر غرق ماتم شد

آه و واویلا…

جانش فدا شد از زهر کینه

دارالعزا شد شهر مدینه

سوز دل داغ بی کران او

مادرش زهرا نوحه خوان او

آه و واویلا…

گرچه وجودش غرق مِحَن شد

جسم شریفش آخر کفن شد

دل بسوزد با یاد عاشورا

بی کفن مانده یوسف زهرا

آه و واویلا…

باز گرفته دلم برای مدینه

باز نشسته دلم به پای مدینه

شکر خدا عاشق دیار حبیبم

شکر خدا که شدم گدای مدینه

بال فرشته است، سایبان قبورش

بال فرشته است،خاک پای مدینه

در کفنم تربت بقیع گذارید

صحن بقیع است، کربلای مدینه

کرب و بلا می­شود دوباره مجسم

تا که به یاد آورم عزای مدینه

دست من و لطف دست با کرم تو

جان به فدای بقیع بی حرم تو

سنّ تو، قدّ تو را کشیده خمیده؟

یا که خداوند آفریده خمیده؟

منحنی قدت از کهولت سن نیست

شاخه ی سیبت ز بس رسیده، خمیده

بس که غریبی تو ای سپیده محاسن

شیعه اگر چه تو را ندیده، خمیده

نیست توان پیاده رفتنت ای مرد

پس به کجا می روی خمیده، خمیده

هر که صدای تو را میان محله

وقت زمین خوردنت شنیده، خمیده

در وسط کوچه ها صدای تو این بود

مادر من، مادر شهیده، خمیده

کیست که دارد تو را ز خانه می آرد؟

در وسط کوچه ها شبانه می آرد؟

حسرت گرفته باز حصار مدینه را

غم تیره کرده است دیار مدینه را

آثار حزن فاطمه و غربت علی

پُر کرده است گوشه کنار مدینه را

در کوچه های شهر چو ماه علی گرفت

رنگی دگر نماند عذار مدینه را

داغ عزای حضرت صادق فکنده باز

با اشک و آه ما سر و کار مدینه را

تا خاک ریختند بر اندام آن امام

کردند دفن دار و ندار مدینه را

گویا فشانده اند بر آن قبر بی چراغ

غمهای بی نشانه مزار مدینه را

می گریم از مصیبت جانسوز او مگر

بر دیده ام زنند غبار مدینه را

در خلوت بقیع بجز اشک مهدیش

شمعی کجا بود شب تار مدینه را

من جان نثار مکتب اویم مؤیدم

دارم از او امید جواز مدینه را

از سوز زهر آب شد از پای تا سرم

با اشک هم قدم شده ساعات آخرم

پایم به سوی قبله، لبم غرق خون شده

دیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم

آه ای بقیع باز کن آغوش خویش را

من آخرین امانت شهر پیمبرم

بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم

یک عالَمه مصیبت و اندوه می‌برم

از غصه آه می‌کشم و ناله می‌زنم

یا رب ببین زمانه چه آورده بر سرم

دشمن شبی که پای برهنه مرا دواند

داغ رقیه بود عیان در برابرم

رحمی نکرد بر من و بر سنّ و سال من

انداخت ریسمان به روی دست لاغرم

ارث علی به من ز همه بیشتر رسید

سوزانده شد دو بار، حریم مطهرم

کاشانه ام اگر چه به آتش کشیده ‌شد

امّا نسوخت چادر و گیسوی همسرم

از سوز زهر آب شد از پای تا سرم

با اشک هم قدم شده ساعات آخرم

پایم به سوی قبله، لبم غرق خون شده

دیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم

آه ای بقیع باز کن آغوش خویش را

من آخرین امانت شهر پیمبرم

بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم

یک عالَمه مصیبت و اندوه می‌برم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا